جوزپ ماریا مینگوئلا ، ایجنتی بود که بازیکنان مهمی را به بارسلونا آورد که نقش مهمی را در این تیم ایفا کردند.
جوزپ ماریا مینگوئلا ؛ ایجنتی که بازیکنان بزرگی را به بارسلونا آورد
بعد از ظهر روزی در ماه دسامبر سال ۲۰۰۰، جوزپ ماریا مینگوئلا و کارلوس رکساچ در باشگاه تنیس پومپیای بارسلونا پس از یک مسابقه در یکی از زمینهای تنیس رس این باشگاه، مشغول لذت بردن از نوشیدنی خنک خود بودند. در این ملاقات یک نفر دیگر هم حضور داشت که از فراز تپه مونتخویک به پایتخت ایالت کاتالونیا نگاه میکرد؛ خورخه مسی، پدر یک پسر آرژانتینی جوان که در ادامه راه خود به بهترین فوتبالیست جهان تبدیل شد. در حرکتی که بسیار اعجابانگیز بود، رکساچ پیشنویس یک قرارداد را بر روی یک دستمال کاغذی نوشت که بر روی آن نوشته شده بود بارسلونا با پسر خورخه مسی یعنی لیونل قرارداد امضا خواهد کرد. روز بعد از آن، محتوای این دستمال کاغذی بر روی یک نامه رسمی از باشگاه بارسلونا نوشته شد، حرکتی که برای کاهش نگرانیهای روزافزون مسی بزرگ کافی بود و باعث شد سرنوشت بلوگرانا برای همیشه تغییر کند. سرنوشت جوزپ ماریا مینگوئلا در تاریخ پر نقشونگار و رنگارنگ بارسلونا در سالهای ابتدایی زندگیاش اصلاً قابل پیشبینی نبود. او در لس کورتس بزرگ شد، محله بارسلونا که نه تنها نیوکمپ، خانه بارسا از سال ۱۹۵۷ در آن قرار داشت بلکه استادیوم قبلی باشگاه یعنی کمپ ده لس کورتس نیز در آن محل قرار داشت. مطابق معمول، پدر جوزپ عشق خود به بارسا را به پسرش هم منتقل کرد و زمانی که او تنها پنج سال داشت، فرزندش را به عضویت باشگاه هواداران بارسلونا درآورد.
مینگوئلا در رشته حقوق تحصیل کرد و سپس به مربی تیم فوتبال دانشگاه خود تبدیل شد، پیش از آنکه به یک تماس غیرمنتظره پاسخ بدهد. در دسامبر ۱۹۶۹ و در حالی که بارسا تنها ۴ امتیاز از انتهای جدول لالیگا فاصله داشت، باشگاه ویک باکینگهام را بهعنوان مربی خود استخدام کرد. مردی انگلیسی که قبل از ورود به نیوکمپ، دوبار هدایت آژاکس را برعهده گرفته بود و حالا چون حتی یک کلمه هم از اسپانیایی نمیدانست دربهدر دنبال یک مترجم میگشت. در سمت دیگر خط تلفن نیز دبیر باشگاه یعنی هکتور کاررا قرار داشت و بهدنبال فردی میگشت که هم از زبان انگلیسی سردر بیاورد تا به مربی جدید در زمینه برقراری ارتباط کمک کند و هم در زمینه فوتبال نیز از این ورزش آگاهی داشته باشد. دانش محدود مینگوئلا از زبان انگلیسی پس از سپری کردن دو تابستان در انگلستان بهدست آمده بود. اما او با این وجود کاری را کرد که هر هوادارای انجام خواهد داد، جوزپ بلادرنگ پیشنهاد را قبول کرد و برای یادگیری شغل جدید خود برنامهریزی کرد. فردای همان روز، رأس ساعت ۹ صبح، او جسورانه وارد رختکن نیوکمپ شد و خودش را به زبان انگلیسی به باکینگهام معرفی کرد. مینگوئلا و باکینگهام علیرغم مشکلات زبانی که در ابتدا وجود داشت، باهم جور شدند و رابطه شخصی خیلی خوبی با هم تشکیل دادند. عملکرد ضعیف باشگاه در نیمفصل اول پس از ورود باکینگهام ارتقا پیدا کرد و بارسا توانست فصل را در رده پنجم تمام کند. همکاری این دو نفر فصل بعد هم ادامه یافت و بارسلونا فصل ۱۹۷۰-۱۹۷۱ را در رده دوم به پایان رساند. آنها قهرمانی را تنها بهخاطر بازیهای رودررو به والنسیا واگذار کردند.
در همان فصل، آبی و اناریها توانستند کوپا دل جنرالیسمو یا همان کوپا دل ری امروزی را بالای سر ببرند و فصل را حداقل با موفقیت نسبی تمام کرده باشند اما باکینگهام در پایان فصل بهعلت مشکلات سلامتی خود استعفا کرد. اما این بهجای آنکه پایانی بر شغل رویایی مینگوئلا باشد، تنها یک شروع بود. جانشین باکینگهام، مرد هلندی، رینوس میشل بود. کسی که از او بهعنوان یکی از بزرگترین مربیان تمام تاریخ یاد میشود. دوران پرشکوه مینگوئلا نیز ادامه یافت و وی از مترجم به تمریندهنده تیم اصلی ارتقا درجه پیدا کرد. جیمی برنز، در کتاب فوقالعاده دقیق خود یعنی بارسا: عطش مردم که در سال ۱۹۹۹ منتشر شد درباره مینگوئلا نوشت که او زمانی هیچکس نبود اما به مرور زمان برای رسیدن به مدارج بالای ساختار مدیریتی باشگاه تلاش کرد، اول بهعنوان یک مترجم و سپس یک تمریندهنده. بارسا در سال ۱۹۷۴ و برای اولینبار پس از ۱۴ سال توانست قهرمانی در لالیگا جشن بگیرد. میشل و بارسلونا در سال ۱۹۷۵ مسیر خود را از یکدیگر جدا کردند و مینگوئلا نیز راه جدیدی در پیش گرفت. او به آلیکانته رفت تا برای یک سال دبیری باشگاه فوتبال هرکولس را برعهده بگیرد.
مینگوئلا چهار سال همکاری خود با میشل را گرامی شمرد و همچنین در رابطه با حضور خود در آلیکانته گفته بود که در هرکولس توانست هرچیزی که به فوتبال مربوط است را یاد بگیرد. در اصل، با شاگردی بود که او توانست تمام مسائل درون و بیرون زمین فوتبال را یاد بگیرد، از تمرین دادن به بازیکنان گرفنه تا تنظیم کردن قرارداد آنها. مینگوئلا بهجای آنکه به بارسا بازگردد یا بهعنوان یک مربی یا دبیر باشگاه دیگر کار خود را ادامه بدهد، تصمیم گرفت به یک مدیربرنامه تبدیل شود. هرچند این حرفه توسط فیفا ممنوع اعلام شده بود چون از دید آنها به فوتبال ضرر میرساند. اما این موضوع هم نتوانست مینگوئلا را متوقف کند و در شغل جدید خود به مناطق مختلف جهان سفر میکرد و البته، بیشتر بر روی آمریکا جنوبی تمرکز کرده بود تا ستاره بزرگ بعدی دنیای فوتبال را کشف کند. در سال ۱۹۷۸، جوزپ لوییس نونز علیرغم آنکه در گذشته هیچ ارتباطی با باشگاه نداشت برای پست معتبر ریاست بارسلونا اقدام کرد. مینگوئلا توانست خودش را بهخوبی در کارزار انتخاباتی نونز جا بیندازد و مدعی شد که در آوردن رکساچ به باشگاه نقش اساسی داشته است. امضای قرارداد با یک بازیکن محبوب کاتالان که در انتهای دوران حرفهای خود قرار داشت نمایش خوبی برای کمپین نونز بود و باعث شد تا او در نهایت انتخاباتی نزدیکی را با پیروزی به پایان برساند.
دوران سلطنت نونز با وجود آنکه در میان هواداران باشگاه در تمام دنیا چندان هم محبوب نبود ۲۲ سال طول کشید، طولانیترین دوره ریاست در یک باشگاه. در همین مدت ۳۰ جام فتح شد و پایه بارسلونایی که امروز شاهد آن هستیم ایجاد شد. در دوران نونز امضای باشگاه هوادارای افزایش یافت و ظرفیت نیوکمپ نیز بیشتر شد. مینگوئلا معتقد بود که استادیوم تنها زمانی پر خواهد شد که ستارگان بزرگ خارجی به باشگاه بیایند. یکی از نامهایی که آن زمان توجه جوزپ را به خود جلب کرده بود، دیگو مارادونا بود. نوجوان آرژانتینی که برای آرژانتینیوس جونیوز توپ میزد. بین سالهای ۱۹۷۶ تا ۱۹۸۳، یک دولت نظامی دیکتاتور بر آرژانتین حکومت میکرد که اجازه نمیداد سرمایههایش بهراحتی از کشور خارج شوند. مینگوئلا برای مذاکره پیرامون انتقال مارادونا به بوینس آیرس رفت و با آدمیرال کارلوس لاکوسته از نیروی دریایی صحبت کرد. لاکوسته در ESMA، یکی از بدنامترین اردوگاههای زندانیان مخالف حکومت که در آنجا شکنجه و سپس کشته میشدند، ساکن بود. مینگوئلا از قساوتهای ضدانسانی که جلوی چشمش در جریان بودند بیخبر ماند یا خودش تصمیم گرفت توجه نکند و به مذاکره لوکس خود پرداخت.
زمانی که رژیم حاکم تصمیم گرفت مارادونا را در کشور حفظ کند، مینگوئلا برای آنکه بازهم دیگو را تحت نظر خود داشته باشد، واسه انتقال قرضی مارادونا از آرژانتینیوس جونیورز به بوکا جونیورز در فوریه ۱۹۸۱ شد. در انتهای این قرارداد قرضی یک ساله، بارسا با توجه به وضعیت اقتصادی بد حاکم بر آرژانتین و شکست کشور در نبرد فالکلند که ظرف یک سال منجر به سقوط دولت دیکتاتور شد، برای جذب دیگو آرماندو مارادونا اقدام کرد. او بالاخره در سال ۱۹۸۲ با ۷.۶ میلیون دلار به کاتالونیا آمد. مبلغی که گفته میشود با توجه به حضور دلالان مختلف، بیشتر از این عدد بود. خود مینگوئلا مدعی شده بود از این معامله سود چندانی نصیبش نشده است اما به اعتبار او بهعنوان یک ایجنت فوتبال و واسطه شدیداً افزود. در ادامه دوران ریاست نونز، مینگوئلا در انتقال بازیکنان دیگر، مخصوصاً در تیم رویایی یوهان کرایوف نقش اساسی ایفا کرد. او در به خدمت گرفتن گیرمو آمور، میگل آنخل نادال و فوروارد برزیلی یعنی روماریو نیز نقش داشت و همچنین در سال ۱۹۸۴ نزدیک بود مهاجم مشهور تیم ملی مکزیک یعنی هوگو سانچز را که بعدها در رئال مادرید به بازیکنی بزرگ تبدیل شد به نیوکمپ بیاورد. در سال ۱۹۹۰، مینگوئلا یکبار دیگر به معامله با سران نظامی پرداخت. او اینبار به شوروی رفت و هریسو استویچکوف، مهاجم نابغه تیم زسکا صوفیه که توسط حزب کمونیست بلغارستان اداره میشد را با ۳ میلیون دلار به اسپانیا آورد. این انتقال از نظر مالی هم برای مینگوئلا و هم برای استویچکوف دوسر برد بود.
بهخاطر اخلاق نه چندان خوب این بازیکن بلغارستانی بسیاری این انتقال را زیر سؤال بردند وبا این وجود مینکوئلا متقاعد شده بود که استویچکوف آخرین قطعه از پازل تیم کرایوف خواهد بود. اما لیونل مسی زمانی که تنها ۱۲ سال داشت توجه مینگوئلا را به خود جلب کرد. مدیران بارسا که قبلاً در رابطه با استعدادهای آرژانتینی دیگر مثل مارادونا، خاویر ساویولا و خوان رومن ریکلمه تجربیات خوبی نداشتند، در مورد مسی دچار تردید شدند. مارادونا در طول دو سال حضور در نیوکمپ بیشتر مایه دردسر شده بود تا خیر و ریکلمه و ساویولا نیز نتوانسته بودند انتظارات را برآورده کنند. بهخاطر همین شک و تردید، مینگوئلا با هزینه شخصی خود مسی و پدرش را از آرژانتین به کاتالونیا آورد و آنها را در هتل پلاسا ده اسپانیای شهر ساکن کرد. درست مثل سال ۱۹۷۸، مینگوئلا با دوست قدیمی خود کارلس رکساچ تماش گرفت تا برای این انتقال از او کمک بگیرد. رکساچ که در آن زمان مشاور فوتبالی باشگاه بود یک دیدار دوستانه را ترتیب داد تا بتواند عملکرد این آرژانتینی ریزنقش را که مینگوئلا را تا این حد تحت تأثیر خود قرار داده بود ارزیابی کند. نتیجه آنکه رکساچ نیز به اندازه دوستش شگفتزده شد و موافق بود که این انتقال باید صورت بگیرد.
ملاقات در باشگاه تنیس به همین دلیل انجام شده بود که انتقال مسی جوان به بارسا نهایی شود و همانجا بود که آن دستمال کاغذی معروف امضا شد. کپی این دستمال کاغذی بعداً ضمیمه قراردادی شد که خوان لاکوئوا آن را امضا کرد، یک مهره مهم دیگر در ظهور مسی. لاکوئوا مدیرکل باشگاه بود و بعداً از جیب خود هزینه درمان مسی با هورمون رشد را پرداخت کرد. تصور اینکه پیوستن مسی به بارسلونا هرگز رخ نمیداد بنا به دلایل بسیاری شگفتانگیز است. در زمان جذب مسی توسط بارسا، اولین دوره لوییس فن خال در باشگاه رو به پایان بود، زمانی که باشگاه نتوانست از عنوان قهرمانی خود در فصل قبل لالیگا دفاع کند. مدیران کوتهبین بارسلونا بیشتر از آینده بلندمدت بارسا نگران نتایج بعدی تیم بودند. آنها برای امضای قرارداد به بازیکنی که شاید رشد کردنش تا سالهای طول بکشد اشتیاق نداشتند مخصوصاً آنکه مسی با آن مشکلات جسمانی خاص خودش هم روبهرو بود. شاید اگر بهخاطر اصرار مینگوئلا نبود این انتقال هرگز نهایی نمیشد.
مینگوئلا چند دهه پس از آنکه تنها بهعنوان یک مترجم بدون مدرک معتبر وارد نیوکمپ شده بود، تصمیم گرفت با شرکت در انتخابات ریاست باشگاه در سال ۲۰۰۳ برای رسیدن به قله قدرت در باشگاه تلاش کند. اما تنها پنج درصد از آرا را به خود اختصاص داد و در رده پنجم نامزدها قرار گرفت. در همین انتخابات، خوان لاپورتا با رقم خیرهکننده تقریباً ۵۳ درصد آرا به قدرت رسید. دوران ریاست خوان لاپورتا در بارسلونا که اول با مربیگری فرانک رایکارد و سپس پپ گواردیولا همراه بود بهخوبی ثمر داد و مسی هم در تیم پپ گواردیولا ستاره شد و راه خود را برای تبدیل شدن به بهترین بازیکن جهان آغاز کرد. سهم مینگوئلا در موفقیتهای بارسلونا، باشگاهی که از کودکی عاشق آن بود را نمیتوان نادیده گرفت. او در نقشهای هوادار، مترجم، مربی، مشاور رییس و حتی ایجنت صادقانه به بارسا خدمت کرد. در دوران حضور او در باشگاه مدیران، مربیان و بازیکنان بسیاری در نیوکمپ طلوع و غروب کردند اما خود او در موفقیتهای بزرگ باشگاه و همچنین کسب محبوبیت بارسلونا در تمام جهان نقش اساسی را ایفا کرد. شاید او با معرفی مسی به بارسلونا و متقاعد کردن مدیران برای جذب او نه فقط به بارسلونا بلکه به فوتبال دنیا خدمت بزرگی کرد.
کسی چه میداند که اگر او هرگز به بارسلونا ملحق نمیشد این تیم در چه جایگاهی قرار میگرفت. ایجنتهای فوتبالی با آنکه هرگز در میان هواداران محبوب نبودهاند اما تأثیری که در این ورزش داشتند تا دههها پابرجا خواهد بود. آنها در فوتبال مدرن هم حضور خواهند داشت. داستان جوزپ ماریا مینگوئلا مثال کاملی از نقش یک مدیر برنامه در آینده ورزش فوتبال است.