مارسل دسایی در سالهای خوب دوران حرفهای خود برای تیمهای بزرگی مثل مارسی، آث میلان و چلسی به میدان رفت تا این تیمها از عملکرد قدرتمندانهاش بهره ببرند. او در پست هافبک دفاعی بهترین نمایشها را داشت و در پست دفاع وسط نیز حضوری قدرتمندانه را تجربه کرد.
دوران حرفه ای مارسل دسایی
او که حالا در ابتدای ۵۰ سالگی خود قرار دارد و اندکی دچار اضافه وزن شده است، هنوز هم غیرقابل شکست به نظر میرسد. این موضوع را زمانی که برای مصاحبه با دسایی او را ملاقات کردیم بهخوبی متوجه شدیم. دسایی در آکرایِ غنا بهدنیا آمد. مادرش در تصمیمی سرنوشتساز با یک دیپلمات فرانسوی ازدواج کرد و همین باعث شد تا مارسل به فرانسه منتقل شود. او در فرانسه با فرهنگی بسیار متفاوت از سرزمین مادری روبهرو شد، جایی که وقتی تنها چهار سال داشت آن را ترک کرده بود. دسایی جوان فوتبال خود را با باشگاه نانت آغاز کرد. او که در آن زمان تنها ۱۴ سال داشت هرگز فکرش را هم نمیکرد که فوتبال، دوران حرفهایش را به مرزهایی فراتر از رویاهای آزادش ببرد. او در سن ۱۷ سالگی به تیم ذخیرههای باشگاه راه یافت. در سال ۱۹۸۶، مارسل دسایی اولین بازی حرفهای خود را برای نانت انجام داد. تجربه انجام بازیهای متعدد باعث پیشرفت و تبدیل او به یک وزنه برای تیم شد. عملکردش در ادامه مورد توجه مارسی و موناکو قرار گرفت. خودش درباره آن زمان میگوید:
مثل یک بچه که در خانۀ خانوادهاش حضور دارد، او میخواهد که حرکت کند، نیاز دارد که جابهجا شود، اهمیتی ندارد که پدر و مادرش چه چیزی به او بدهند. نانت برای من بیش از حد کوچک شد. من مارسی را میخواستم اما خانوادهام میگفتند که باید به موناکو بروم چون حقوق بزرگی به من خواهند داد اما من گفتم نه، من جاهطلب هستم و قضیه اصلاً درباره پول نیست. من گفتم جاهطلبی که در مارسی وجود دارد، فرصتهای دیگری برای من ایجاد خواهد کرد. در فوتبال شما باید خوششانس باشید. من مرد خوششانسی هستم. یک بازیکن بامهارت و مستعد نبودم اما همیشه در زندگی خود، در رژیم غذاییام، خواب و همه چیز یک فوتبالیست جدی بودهام اما اینکه شانسش را داشته باشید به باشگاهی بروید که میبرد نیز مهم است.
او در مارسی برای رسیدن به ترکیب اصلی تلاش بسیاری کرد و در خط انتهایی کنار بازیکن بزرگ متولد ساحل عاج یعنی باسیل بولی قرار گرفت. نمایشهای دسایی باعث شد تا او برای مسابقات انتخابی جام جهانی ۱۹۹۴ انتخاب شود اما فرانسه نتوانست به آن رقابتها راه یابد. مارسی نیز در فینال مسابقات اروپایی ۱۹۹۳ به فینال رسید و برابر قدرت آن روزهای فوتبال جهان یعنی آث میلان با ضربه سر بولی به یک پیروزی تاریخی رسید. مارسی دو سال قبل از آن هم برابر ستاره سرخ در فینال شکست خورده بود. البته این قهرمانی بعدها برای المپیک مارسی گران تمام شد. قهرمانی آنها در لیگ فرانسه پس گرفته شد چون در یک بازی لیگ به والنسین رشوه داده بودند تا برابر آنها بازی را شل بگیرند و بنابراین مارسی بتواند با خیال راحت برای فینال اروپایی تمرکز کند. برنارد تاپی، مالک باشگاه به همین دلیل به زندان افتاد. پس از آن بود که دسایی به میلان منتقل شد، تیمی که در فینال اروپا آنها را شکست داده بود، خودش میگوید:
پیوستن من به میلان به خاطر خودم نبود. مدیر ورزشی میلان برای تماشای بازی آلن بوکسیچ آمده بود و او گزینه مورد نظرشان بود نه من. خوشبختانه آن روز من خیلی خوب بازی کردم. بهترین بازی آن فصل خودم را برای مارسی انجام دادم، بنابراین مورد توجهشان قرار گرفتم. زمانی که مارسی مرا برای فروش گذاشت، زونیمیر بوبان در میلان مصدوم شد و برای همین میلان مرا بهعنوان جانشین بوبان به خدمت گرفت.
دسایی از لیگ کوچکتر فرانسه به قله فوتبال اروپا منتقل شد. سری آ در آن زمان غنیترین و رقابتیترین لیگ جهان بود. دسایی درباره این تغییر میگوید:
از ۱۰۰ نمره، مارسی ۴۰ بود و میلان ۱۰۰. به همین سادگی. تشکیلات باشگاه، استادیوم، هشتاد و دو هزار تماشاگر سن سیرو، میلانلو، کمپ تمرینی، غذا و لباس، میلان شهر فشن جهان است. حقوقم نسبت به مارسی چهار برابر شد.
اما بازی کردن برای میلان در آن زمان برابر بود با قرار گرفتن تحت فشار، به خصوص که در آن زمان هر تیم در هر بازی اجازه داشت تنها از سه بازیکن خارجی بهصورت همزمان استفاده کند. برای میلان، جدا از مارسل دسایی، سایر بازیکنان خارجی عبارت بودند از: مارکو فن باستن، میشل لادروپ، ژان پیر پاپن، جووانی آلبر و دژان ساویچویچ. اما بر خلاف تمام احتمالات دسایی سنگ تمام گذاشت و تطبیق یافت:
من عاشق فشار هستم. بازیکنان مستعدی وجود دارند که ناگهان وارد یک استادیوم بزرگ و یک بازی مهم میشوند اما قادر به ارائه نمایش مناسب نیستند. فشار آنها را نابود میکند. در اولین جلسه تمرین همه چیز را به طور عادی انجام دادم. شوتزنی، پرسینگ، تکلزنی، درک تاکتیکها. چند سال بعد، فابیو کاپلو به من گفت وقتی تو آمدی من تو را خیلی خوب نمیشناختم اما پس از یک هفته تمرین با ما چارهای جز قرار دادنت در تیم اول نداشتم. من از آن لذت بردم. مثل حضور در یک جنگل بود، تنها یک نفر که آماده است نجات پیدا خواهد کرد.
دسایی با میلان لیگ قهرمانان اروپا، اسکودتو و جام حذفی ایتالیا را فتح کرد. بعدها، ورود ژرژ وهآ، روبرتو باجو و پاتریک کلایورت ترکیب میلان را تقویت کرد اما وقتی سیلویو برلوسکنی خساست به خرج داد افت میلان هم آغاز شد. در سال ۱۹۹۷، میلان بدترین فصل ده سال اخیرش را سپری کرد و درست پیش از جام جهانی، مدیر ورزشی چلسی، کالین هاچینسون نزد دسایی آمد تا او را برای آمدن به لندن متقاعد نماید. او شگفتزده شده بود و انتظار پیشنهاد چلسی را نداشت. لیورپول نیز برای جذب دسایی اقدام کرد اما او میخواست فرزندانش به مدرسه فرانسوی بروند. لیورپول به دسایی پیشنهاد کرد که به خاطر مدرسه فرزندانش در لندن زندگی کند و هر روز با هلیکوپتر برای تمرین به مرسی ساید بیاید اما هافبک فرانسوی نپذیرفت. او با شهرتی بزرگ به چلسی آمد اما متوجه فضای متفاوت فوتبال در جزیره شد. غرور او در مقابل بازیکنان تنومندی مثل دین دوبلین و دانکن فرگوسن شکست. بازی در مقابل توپهای هوایی، بازیکنان قدرتمندتر از خودش و مهاجمان حریف که زیر پایش تکل میزدند چیزی نبود که دسایی به آنها عادت کرده باشد. او حتی برای چهار ماه دچار افسردگی شد.
اما دسایی عقب ننشست و تغییراتی در بازی خود ایجاد کرد. به تماشای فیلم بازیها نشست و فهمید قرار نیست در انگلیس تمام نبردهای تن به تن را پیروز شود. به جای آنکه در درگیری مستقیم شرکت کند میبایست در فضای مناسب قرار میگرفت و متوجه شد برای آنکه مهاجمان حریف توپ را از او نگیرند باید زودتر پاس بدهد. جدا از مسائل فنی، دسایی در لندن از نظر امکانات ورزشی، کیفیت باشگاه و استادیوم نیز با یک افت محسوس روبهرو شده بود. کمپ تمرینی در مقایسه با میلان بد بود و استمفورد بریج تنها ظرفیت ۳۲ هزار نفر را داشت. اما همین نیز برای او یک چالش و ماجراجویی جدید بود. سال ۹۸ بهترین تجربه برای دسایی رقم خورد. او همراه با فرانسه قهرمانی جهان را در خانه تجربه کرد. جام جهانی ۱۹۹۸ آغاز یک دوره موفق برای خروسها و دسایی بود. او روزهای افتخارآمیز خوب با فرانسه را به شکل زیر به یاد میآورد:
از سال ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۱ ما بهترین تیم ملی فوتبال جهان بودیم. مثل اسپانیای چند سال پیش. برای تیمهای دیگر هیچ چیز باقی نگذاشتیم. ما با پیروزی برابر اسپانیا، ایتالیا، جمهوری چک و پرتغال در یورو ۲۰۰۰ به قهرمانی رسیدیم. آن قهرمانی یک تجربه فوقالعاده بود.
دسایی در سال ۲۰۰۴ و پس از تجربه شش سال موفق با چلسی، به قطر رفت تا دوران حرفهای خود را به پایان برساند. این حرکت هوشمندانه بود زیرا میتوانست برای یک یا دو سال در لیگ با مالیات کمتر به میدان برود. او همراه با الغرافه و اسپورتس کلاب قطر در دوفصل پیاپی قهرمانی لیگ این کشور را تجربه کرد. اگرچه در ۳۶ سالگی، فشار آوردن به خود و حفظ استانداردهایی بسیار بالایی که دسایی از خود انتظار داشت دیگر دشوار شده بود. تصمیم گرفتن برای خداحافظی از فوتبال چندین ماه ذهن او را درگیر خود کرده بود تا آنکه بالاخره سختترین تصمیم دوران ورزشی بینظیر خود را گرفت:
یک روز صبح که مصدوم بودم، در اتاق خودم حضور داشتم. ساعت پنج صبح بود و خورشید درخشش بسیاری در آسمان داشت. دو پای خود را روی زمین گذاشتم و از درد لرزیدم. خانوادهام همراه من نبودند زیرا نمیخواستم آنها را با خودم به قطر ببرم و به خود گفتم زمان آن رسیده که دست نگه داری. دو عنصر در این تصمیم نقش داشتند، جسم و روان. من بعد از آن مصدومیت کوچک برای بازگشت آماده نبودم. آن روز به باشگاه رفتم و به آنها گفتم که میخواهم کنارهگیری کنم و به دوران حرفهای خود پایان بدهم. بعد از بیست سال تعهد حرفهای، من خسته شده بودم. بهترین سعی خودم را کرده بودم.
مارسل دسایی پس از آنکه از فوتبال دور شد، دیگر آزادی داشت و حالا میتوانست درباره قدم بعدی خود برای آغاز یک دوران حرفهای تصمیمگیری کند و به سرزمین ناشناختهها پا بگذارد. او در این رابطه میگوید:
دلم برای فوتبال تنگ نشده است. گاهی اوقات شاید دلم ۹۰ دقیقه بازی را بخواهد اما دلم برای آن تنگ نشده. من آزادم و بسیار آسوده هستم زیرا بازی کردن سخت بود. برخی مردم میگویند فوتبالیست بودن آسوده است. بگذارید آنها بیایند و لباس ورزشی بپوشند. هر روز صبح انگشتان پای شما یخ میزند، سفر کردنها، فشارها و مسئولیتها. شما باید یک الگو باشید. درگیر مسائل بسیاری خواهید شد. اکنون من آزادم و به مسائل مختلف تعهد دارم. کارهای خیریه، کار در تلویزیون و تجارت خودم. من مشغول هستم اما برای خانواده خودم وقت دارم. نمیخواهم به گذشته نگاه کنم زیرا دیگر هرگز نمیتوانم آن سطح از احساسات و هیجان زمان بازی خود را تجربه کنم. آن احساسات در سطح بالایی قرار داشتند.
پس از دو دهه بازی در بالاترین سطح فوتبال جهان، دسایی افتخارات بسیاری در فوتبال کسب کرد و استحقاق تمام درآمد خود را داشت. دسایی اعتراف میکند که میبایست پس از ترک فوتبال تغییراتی ایجاد میکرد:
من آدم خوش شانسی هستم زیرا به اندازه برخی از بازیکنان هجومی با استعداد نبودم اما بهترین تلاش خود را کردم. همچنین، همه به پول نیاز داریم. ۱۰۰ درصد درآمد خود بهعنوان یک فوتبالیست را از دست دادم. درآمدم به صفر رسید. چگونه میشد آن سطح از درآمد را بازگرداند؟ هرچقدر که سرمایه داشته باشید دیگر نمیتوانید به اندازه یک بازیکن درآمد کسب کنید. مهم نیست چه چیزی بخواهید، یک افت را تجربه خواهید کرد و سپس باید مراقب باشید زیرا بعد از آن عادی هستید. مردم هنوز مرا میشناسند زیرا ما مشغول انجام کار تلویزیونی هستیم اما اینکه کاری را که دوست دارید انجام بدهید به هرجا که دوست دارید بروید، خیلی خوب است اما به شرطی که ناگهان همه سر میز شما نیاید و در حالی که کنار همسر و فرزندان خود هستید و میخواهید اوقات خوشی داشته باشید، از شما سؤالات مختلف نپرسند. آزادی، کلمهای است که برای من معنای بسیاری دارد. من در بازی فوتبال حضور داشتم و در دسترس همه بودم. اکنون میخواهم خودم باشم و به تمام دنیا سفر کنم. آدمها را ببینم و کار خیریه انجام بدهم.
پس از آنکه دسایی تصمیم به خداحفظی گرفت، زمان بیشتری را در غنا سپری کرد و برای آنکه آنجا را به خانهاش تبدیل کند کارهایی انجام داد. جذابیت آفریقا برای او غیرقابل مقاومت بود، حتی با وجود آنکه تمام اروپا را به چشم دیده بود:
من یک شهروند جهان و غنایی فرانسوی هستم. کاری که انجام دادم، سرمایهگذاری در غنا بود. یک پروژه به نام مرکز ورزشی لیزی با امکانات ورزشی ایجاد کردم. در سطح خصوصی میخواستم به ایجاد اماکن ورزشی در این کشور کمک کرده باشم. من معتقدم این برای جامعه مفید است و تعهد من به غنا را نشان میدهد. ما تقریباً ۱۰۰ شغل مستقیم و ۳۰۰ شغل غیرمستقیم ایجاد کردیم و من دربارۀ آن خوشحال هستم. من فرزندانم را به غنا آوردم تا راه و رسم آفریقایی زندگی کردن را درک کنند و همچنین بفهمند که پدرشان از کجا آمده است. نه اینکه فکر کنند پدرشان فقط یک فرانسوی است. نه او اهل آفریقا هم هست.